زبان وادبیات فارسی

بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

زبان وادبیات فارسی

بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

چند سوال درباره زبان فارسی

سلام به همه دوستداران زبان وادبیات فارسی امروز   پاسخ آقای دکتر عمرانی را در مورد چند سوال زبان فارسی که خانم ایری لطف نمودند و این مطلب را ارائه دادند می بینیم

با تشکر از خانم ایری آرزو می کنم همیشه موفق و پیروز باشند

سؤال اول - «می‌بینمشان» چند واژه است؟ اگر یک واژه است مگر می‌تواند دو گروه اسمی و فعلی باشد؟

با سلام خدمت شما همکلاسی محترم
امیدوارم پرسش و پاسخ هایی که از وبلاگ آقای عمرانی، مؤلف کتاب زبان فارسی دبیرستان برایتان می گذارم مفید باشد.
سؤال اول - «می‌بینمشان» چند واژه است؟ اگر یک واژه است مگر می‌تواند دو گروه اسمی و فعلی باشد؟
دو واژه است، زیرا:
1- همیشه در زنجیره‌ی جانشینی، یک واژه جای گزین ضمیرهای پیوسته‌ی شخصی می‌شود؛ نمونه: می‌بینم آن‌ها را، می‌بینیم تو را و ...
2- هنوز هم امکان جابجایی این ضمیر در جمله وجود دارد که همین نشانه‌ی استقلال آن‌هاست؛ نمونه: پیدایش کردم- که می‏شود: پیدا کردمش و ...
سؤال دوم - «بزرگم» ، «معلمی» چند واژه است؟ اگر یک واژه به حساب آوریم مگر «م» یا «ی» به جای فعل هستم و هستی نمی‌باشد؟ در این صورت باید «م» و «ی» به تنهایی یک واژه حساب شود
به همان دلیل بالا دو واژه است.
نمونه‌ی دلیل 1 : معلمی : که می‏شود: معلم هستی، معلم بودی، معلم شدی و ...
نمونه‌ی دلیل 2 : معلم کلاس سومی‌هایی، معلم شنایی و ... پس «ی» جزئی از واژه‌ی «معلمی» نیست و گرنه امکان جداشدنش از این واژه وجود نداشت؛ زیرا یکی از ویژگی‌های واژه آن است که نمی‌توان اجزای دیگر کلام را میان عناصر سازنده‌ی واژه وارد کرد.
می‏توانیم تلقی سنتی‏مان را، مخصوصا در زبان فارسی، از واژه عوض کنیم. ، واژه آن است که نتوان در آن شکاف ایجاد کرد و عنصر زبانی دیگری را در محل آن برش وارد کرد. شکل نوشتاری واژه گولمان نزند. این ویژگی را شاید همه‏ی زبان‏هایی که حروفشان هنگام نوشتن به هم می‏چسبد، دارند. اگر این ویژگی را ملاک قرار دهیم، پس هر چند نشانه‏ای که در نوشتن به هم بچسبند، باید یک واژه به حساب آیند و حال آن که می‏دانید و می‏دانیم که چنین نیست؛ مثلا خطش چند واژه است؟ خطنحسش چه طور؟ خطنحسکجش چه طور؟ و این زنجیره را همین طور اگر می‏توانید، ادامه بدهید. به قول مشهدی‏ها : نمتنیبخنیشنخنشیره، مسئول خواندنش ما نیستیم. باشد؟
سؤال سوم -  «کتابم»،«دفترش» چند واژه است؟ به طور کل ضمائر متصل اضافی آیا تکواژ آزاد هستند یا تکواژ وابسته؟
همان‌گونه که توضیح داده شد، ضمیرهای پیوسته‌ی شخصی یک تکواژ و یک واژه به شمار می‌آیند. به طور کلی در زبان فارسی تکواژ نقش‌نمای اضافه و صفت، یعنی کسره ( =  -ِ ) و ضمیرهای پیوسته‌ی شخصی دو استثنا به شمار می‌آیند. از آن‌جا که این تکواژها را یک واژه به حساب می‌آوریم، از این رو باید آن‌ها تکواژ آزاد به شمار آورد، امّا از آن‌جا که استقلال آوایی ندارند؛ زیرا ضمیرهای پیوسته‌ی شخصی ( در زنجیره‏ی کلام، و باز هم تاکید می‏کنم در زنجیره‏ی کلام )  با مصوت آغاز می‌شوند و «-ِ » نیز فقط یک مصوت است، ( باز هم در زنجیره‏ی کلام، و باز هم تاکید می‏کنم در زنجیره‏ی کلام – دلیل این همه تاکید را بعدا خواهم گفت. ) - به همین دلیل این مصوت معمولا با آخرین صامت واژه ی قبلی تشکیل یک هجا می‌دهد – آزاد دانستن آن‌ها نیز با واقعیت سازگاری ندارد ( واقعیت در این جا یعنی واقعیت کاربردی ). از این رو به واقع باید این دو مورد را جزء استثنائات این دسته‌بندی – به شمار آورد؛ یعنی ما در زبان فارسی مجموعه‌ی تکواژها را با معیارهای مشخص به دو دسته‌ی آزاد و وابسته دسته‌بندی می‌کنیم، امّا این دو مورد استثنائا در این دسته‌بندی جا نمی‌گیرند و تنها کاری که برای معرفی آن‏ها می‏ماند این است که باید تنها ویژگی‌های این دو را توصیف کرد. با این حال اگر بخواهیم به هر قیمتی شده این استثنائات را نیز در این دو دسته جای دهیم، بهتر است طبق این قاعده که هر واژه‌ی ساده‌ی یک تکواژ آزاد به شمار می‌آید، این دو را نیز تکواژ آزاد به شمار آوریم؛ یعنی ملاحظه فرمودید که چگونه! نه؟ پس یک بار دیگر خلاصه‏ی مطلب را عرض می‏کنم:
واقعیت این است که از راه‏های معمول تعریف واژه، واژه دانستن این‏ها میسر نشد. خودتان که شاهد بودید که ما چه قدر زحمت کشیدیم که بشود . ولی خب، نشد. راه دیگری پیدا کنیم: می‏گوییم – یعنی قبلا گفته‏ایم - واژه‏ها تکواژ آزادند یا دست کم یک پایه‏شان تکواژی آزاد است – اگر غیر ساده باشند. ساده‏ها که خودشان یک تکواژند و پایه‏شان خودشان-  با این حساب وقتی بالاتر گفتیم دیدمش دو واژه است، عالم و آدم قبول دارند که یکی از این دو ( دیدم ) است. بعدی چه؟ پاسخ معلوم است. کارِ خوب هم سه واژه است: کار و خوب را به عنوان واژه از زمان حضرت آدم ( ع )  قبول داشته‏ایم. پیدا کنید واژه‏ی سوم را. به همین سادگی!

سؤال چهارم - «متمم قیدی» گروه اسمی یا قیدی یا حرف اضافه‌ای؟ به نظر می‌رسد جزء گروه قیدی است، زیرا در جایگاه قید قرار می‌گیرد.
متمم قیدی به تنهایی گروه اسمی است، امّا به همراه حرف اضافه‌اش گروه قیدی به شمار می‌آید، نمونه:
این زمین را برای روز مبادا نگه داشتم.( برای روز مبادا = گروه قیدی است که ساخته شده از حرف اضافه‏ی برای + گروه اسمیِ روز مبادا (در نقش متمم قیدی)
به کجا می‌روی (به کجا  گروه قیدی است، کجا به تنهایی گروه اسمی است. فعلا این مطلب را تا همین جا داشته باشید تا بعدا در باره‏اش بیشتر گپ بزنیم)، ( هرگاه حرف اضافه از ابتدای متمم قیدی حذف شود، متمم قیدی به گروه قیدی تبدیل می‌شود، نمونه: کجا می‌روی؟ (کجا = گروه قیدی) به یک شرط:
یک توضیح کوچک:
این گونه گروه‏های اسمی – که در دسته‏بندی آن‏ها را فقط گروه اسمی می‏نامیم- در حقیقت مشترکند میان گروه قیدی و گروه اسمی؛ یعنی می‏توان در پاسخ جمله‏ی بالا گفت: روز مبادا را که دیده‏است؟ ( چون مفعول است، گروه اسمی است.) یا روز مبادا همین لنگه کفش کهنه هم به کار می‏آید. ( در این جا روز مبادا چرا توانسته قید واقع شود؟ چون گروه قیدی مشترک با گروه اسمی است و این ویزگی را دارد.
کجا هم همین ویژگی را دارد؛ یعنی در جمله‏ی ( کجا می‏روی؟ ) گروه قیدی است و در جمله‏ی ( کجا را بیشتر می‏پسندی)، مفعول و در نتیجه گروه اسمی است. امّا واژه‏ای متل اتوبوس فرضا چنین نیست.
سؤال پنجم-  «نوعی» در جمله «ورزش نوعی ریاضت است.» چیست؟ آیا می‌توان ممیّز به حساب آورد؟
چرا ممیز؟ مطمئنا نمی‌تواند ممیّز باشد، زیرا ممیّز یک «واحد» است که بعد از صفت شمارشی و قبل از اسم شمارش شده می‌آید و شکی نیست که در جمله‌ای مانند «ورزش نوعی ریاضت» که قابل تبدیل است به «ورزش یک نوع ریاضت است» ، منظور ما این نیست که «ورزش یک نوع ریاضت است» است و مثلا دو نوع یا سه نوع ریاضت نیست، در حالی که وقتی می‌گوییم «یک متر پارچه می‌خواهم»، دقیقا منظور ما این است که، یک متر پارچه  « و نه دو متر یا سه متر .... »
اصلا خیالتان را از آن بابت راحت کنم که امروزه ( ی) در پایان اسم‏ها دیگر در تقابل با دو و سه وn    نیست؛ یعنی اصلا معنای یک نمی‏دهد، - بگذریم از این که زمانی چنان معنایی داشته است- ؛ یعنی دیگر کسی به قصابی مراجعه نمی‏کند که کیلویی گوشت = یک کیلو گوشت بخرد ( حالا شما چرا قیمتش را به رخمان می‏کشید ؟ ) و فروشنده هم از کیلویی معنای یک کیلو را درک نمی‏کند. ( تازه اگر او چنین گفته باشد.)
از طرفی توجه به مکان «تکیه» نیز در این‌جا راه گشاست: هنگامی که صفت شمارشی همراه با ممیز می‌آید، بر روی صفت شمارشی تکیه می‌شود؛ نمونه: «سیزده متر پارچه می‌خواهم» امّا در جمله‌ی «ورزش یک نوع ریاضت است» روی «یک» تکیه واقع نمی‌شود.
اگر کسی گفت ورزش نوعی ریاضت است = با تکیه بر هجای نخست نوعی، مثل این است که کسی بگوید کره‏ی زمین از ارتفاع زیاد سبز است و دیگری بگوید: سبز نیست، با تکیه بر سبز؛ یعنی فقط سبز نیست، رنگ‏های دیگر هم دارد؛ هم چنان که از تکیه بر هجای نخست نوعی، چنین مستفاد می‏شود که ریاضت فقط ورزش نیست، چیزهای دیگر هم هست.
خب، بالاخره تکلیف نوع چه شد؟ از اول هم روشن بود؛ یعنی «نوعی/یک نوع = گونه‌ای/(یک گونه)» همانند «هر نوع»، «همه نوع»، «هیچ نوع»، «هر گونه»، «این گونه»، «آن گونه» و ... صفت پیشین (صفت مبهم) به شمار می‌آید.
البته «نوع» و «گونه» می‌توانند به عنوان «ممیّز» نیز به کار روند، امّا این در حالتی است که مثل بقیه‏ی کاربردهای ممیز، به همراه دیگر صفت‌های شمارشی (دو، سه، چهار ...) یا «چند» یا «یک» در حالتی که همراه با تکیه ادا می‌شود (و واقعا هدف از آمدن آن ذکر تعداد باشد)، بیایند . نمونه : در این جنگل صد و بیست نوع خزنده یافت شده است. در این دریاچه تنها یک نوع صدف وجود دارد. در این بند چند نوع جمله به‏کار رفته است.

سؤال ششم-  در جمله ی شما برای معلم خود پیام را بنویسید؟ جمله 3 جزئی است یا 4 جزئی؟ «معلم» متمم برای «پیام» است یا برای فعل «نوشتن» ؟ به نظر می‌رسد جمله سه جزئی است و «معلم» متمم برای «پیام» است. چون «پیام» دو جانبه است نه محل نوشتن.
کاملا درست است. «نوشتن» جزء فعل‌هایی نیست که غالبا یا در همه‏ی کارکردهایش با‌حرف اضافه‌ی «برای» همراه باشد، پس «برای» حرف اضافه اختصاصی «نوشتن» نیست. امّا «پیام» جزء اسم‌هایی است که می‌تواند به کمک حرف اضافه‌ی «برای» متمم بگیرد؛ نمونه: پیامی برای جوانان، پیام رئیس جمهور به مردم.
البته یک تلقی کاملا عربی از این فعل وجود دارد هنگامی که آن را معادل مکاتبه می‏دانند و چون مکاتبه دوسویه است و در فارسی هم با حرف اضافه‏ی ( با ) آمده، این تصور ایجاد شده که باید نوشتن را به پیروی از آن، با حرف اضافه‏ی اجباری آورد. حالا ( با ) نشد، ( به ).
سؤال هفتم-  «اصوات» جزء گروه اسمی است یا قیدی؟ مثلا «حیف از عمر تلف شده» گروه اسمی است یا قیدی؟
اگر منظورتان از «صوت»، جمله است، خب صوت نوعی استثنایی از جمله است و اصلا در این حالتی که شما به کار برده‏اید،گروه نیست. یعنی واحدی بالاتر از گروه است. اگر گفتید واحد بالاتر از گروه چیست. چرا حیف را صوت نامیدید؟ می‏دانم که بسیاری از دستورها همین را نوشته‏اند ولی واقعیت آن است که صوت تعریف دیگری دارد که به کمک آن تعریف، ماهیت آن را درک می‏کنیم و دیگر واژه‏ای مثل حیف را جزو صوت‏ها به حساب نمی‏آوریم. مگر تعریف صوت را این طور نیاورده‏ایم؟
صوت واژه‏ای است که مانند دیگر واژه‏های زبان کاربرد ندارد؛ یعنی نمی‏تواند مفعول و نهاد و متمم و ... قرار گیرد و تنها از موقعیت و نحوه‏ی بیان و قرینه می‏شود به مفهوم آن پی برد. صوت‏ها در موقعیت‏های مختلف عاطفی به کار می‏روند: به، اه، وای ... در برخی موارد یک گروه اسمی به عنوان متمم صوت عمل می‌کند مانند گروه اسمی: دست تو در جمله‏ی آه از دست تو. می‏دانید که آه یک جمله است، چه ازدست تو همراهش بیاید چه نیاید. حیف هم با آن که صوت نیست، یک جمله است؛ جمله‏ی یک جزیی استثنایی از نوع بی فعل و این جا هم  «عمر تلف شده» یک گروه اسمی است که به عنوان متمم اسم ( حیف ) آمده و البته می‏دانید که این‏جا حیف به تنهایی یا با این متممش-  چون کار یک جمله را انجام می‏دهد- یک جمله است از همان نوع که گفتم. در مثال شما حیف از عمر تلف شده ( حیف در اصل اسم است و عمر تلف شده  متمم آن. سری هم به مبحث  جمله‌های استثنایی بزنید.)
سؤال هشتم-  «ان» در گیلان ، پائیزان، شادان، کوهان ... چه نوع تکواژی است؟ آیا وند اشتقاقی است یا صرفی؟ به عبارت دیگر این کلمات مشتق هستند یا ساده؟ به نظر می‌رسد پسوندهای زمانی و مکانی وند اشتقاقی نباشند و واژه ساده می‌باشد.
اصل مهم در تشخیص این نوع تکواژها و واژه‏ها حفظ استقلال دستوری تکواژها در ذهن اهل زبان است. امروز هیچ ایرانی‌ای «گیلان» را متشکل از «گیل» و «ان» و «کوهان» را تشکیل شده از «کوه» و «ان» نمی‌پندارد؛ پس بهتر است این واژه‌ها را ساده فرض کنیم. امّا هنوز هر ایرانی «پائیزان» و «بهاران» را متشکل از «پائیز» و «بهار» و «ان» می‌داند و «شادان» را واژه‌ای در نظر می‌گیرد که از افزوده شدن پس‌وند «ان» - که در این‌جا نقش تأکید بر معنا را دارد- به واژه‌ی «شاد» حاصل شده است؛ پس در این دو مورد «ان» را باید پس‌وند در نظر گرفت و واژه‌ها را مشتق.
چرا اصرار داریم که تمام مباحث زبان را تحت عنوان چند فرمول خشک دایمی تغییرناپذیر دسته‏بندی کنیم؟ هر واژه‏ای ممکن است در عین اشتراک مقوله‏ای یا کاربردی با واژه‏های دیگر، راه خود را از آن‏ها جدا کند و به سرنوشت دیگری دچار شود. در این صورت توصیفی یا تعریفی دیگر می‏طلبد.
سؤال نهم-  «زیادخواه» مشتق مرکب است یا مرکب؟ به عبارت دیگر «زیاده» مشتق است یا ساده، «زیاده» گونه آزاد «زیاد»ست یا مصدر (زیادت) می‌باشد؟ اگر گونه آزاد باشد ساده و «زیاده خواه» مرکب است. اگر مصدر باشد زیاد خواه مشتق مرکب است.
توجه داشته باشیم که گونه‌های آزاد یک واژه دو نوعند:
1- میان دوگونه تنها تفاوت تلفظ وجود دارد – که ناشی از اعمال فرآیندهای آوایی متفاوت است- ؛ نمونه: بادمجان- بادنجان، نردبان- نردبام ، پیام – پیغام ، جاویدان- جاودان
یعنی درحقیقت بادنجان همان بادمجان است امّا از آنجا که هنگام تولید اولی برای تلفظ دو واج لبی (ب، م ) باید دوبار لب‏ها روی هم قرار گیرند، دست کم یکی از آن‏ها جای خود را به نزدیک‏ترین واج هم‏واجگاه خود -که مشترکات زیادی با آن دارد-  می‏دهد تا تولید واژه با زحمت کم‏تری توام باشد. تغییر در واژه‏های دیگر نیز چنین توجیهی دارد.
2- میان دوگونه تفاوت ساختار وجود دارد؛ یعنی یکی، یک وند( تکواژ ) بیش از دیگری دارد؛ جاوید- جاویدان ، جاودان- جاودانه ، شاد- شادان ، ناشکیب- ناشکیبا
این دسته از گونه‌های آزادِ یک واژه از نظر معنایی معادل هم به شمار می‌آیند، امّا از نظر دستوری نه؛ و پس‌وندهای به‌کار رفته در آن‌ها را در صورت حفظ استقلال دستوری باید به عنوان پس‌وند اشتقاقی به رسمیت شناخت، گرچه محصول این اشتقاق تفاوت معنایی چندانی با واژه‌ی پایه‌ی خود ندارند.
امّا «زیاده» گونه‌ی آزاد «زیاد» نیست؛ چون به جای هم به‏کار نمی‏روند و حتی برخلاف نمونه‏های دسته‏ی نخست با هم در توزیع تکمیلی هم نیستند؛ نمونه: زیاده (بیش از این) عرضی نیست؛ زیاد (خیلی) عرضی نیست.
زیاده خواهی: بیش از حق خود خواستن؛ زیادخواهی: بیشتر خواستن (البته این اصطلاح کاربرد ندارد.)
تفاوت معنایی این دو در دو واژه‏ی زیادگویی و زیاده‏گویی بیشتر محسوس است.
«زیاده» حالت تغییر یافته‌ی «زیادت» است که یک واژه‌ی ساده به شمار می‌آید.
سؤال دهم: فریده و حمیده چند تکواژ است؟ اگر دو تکواژ به حساب آوریم مگر علامت تأنیث هم مشتق ساز است؟ چون آقای وحیدیان دو تکواژ به حساب می‌آورند.
اگر بگوییم «- ِ» (ه/ ـه) تکواژ نیست، باید بلافاصله این را بپذیریم که فریده و حمیده همان فرید و حمیدند؛ و چون واقعا این طور نیست، پس باید پاسخ عاقلانه‏ای داشته باشیم؛ و پاسخ عاقلانه هم فعلا ( تا پیدا شدن مفر بعدی ) این است که بگوییم تکواژ «- ِ» (ه/ ـه) تنها در پایان اسم‌های خاص، به مفهوم تأنیث دلالت می‌کند، پس در این موارد خاص این عنصر، یک تکواژ به شمار می‌آید و از آن‌جا که واژه‌ی جدید می‌سازد، ( به این دلیل که نمی‏توان به فریده و حمیده، فرید و حمید گفت و بعد هم ادعا کرد که این دو گونه‏های آزاد همند ) اشتقاقی است.
سؤال یازدهم: علی‌اکبر، محمد حسن و واژه‌های شبیه به آن مرکب است یا شبه ساده؟ چون در درس نوزدهم زبان فارسی 3 عمومی «کلمات دخیل در فارسی» که قبلا به صورت مضاف و مضاف‌الیه (خاتم الانبیاء امیرالمؤمنین) و صفت و موصوف (قبه الخضرا ، سدره المنتهی) بوده‌اند. «شبه ساده» به حساب آورده است؟
آن واژه‌ها به همین شکل از زبان عربی وام گرفته شده‌اند؛ در حالی که ساخت اسم خاص مرکب از دو اسم خاص ساده، از شیوه‌های واژه‌سازی در زبان فارسی است، پس «علی اکبر»، «علی‌رضا»، «محمدعلی» و ... اسم مرکب به شمار می‌آیند.
سؤال دوازدهم: «خاطره» چند تکواژ است؟
تا اندازه‏ای در سوال قبل راجع به این موضوع صحبت کردیم و اضافه کنیم که خاطر واقعا همان خاطره نیست؛ پس واژه‏ی جدیدی است و اگر این را قبول داشته باشیم، پس باید قبول کنیم که  «- ِ» (ه/ ـه) خاطره هم یک تکواژ است. پس خاطره چند تکواژ است؟
سؤال سیزدهم: حروفی که در فرآیند واجی کاهش حذف می‌شوند آیا در شمارش واج به حساب می‌آیند یا نه؟ مثلا واژه «دست‌بند» 8 واج است یا 7 واج؟
واضح است که بستگی به شیوه‌ی خواندن دارد؛ زیرا اعمال فرآیند واجی، اغلب اختیاری است؛ مثلا هیچ کس نمی‌تواند حکم کند که «روزگار» را همیشه «روزگار» بخوانیم یا «روزِگار». Ruzegar/ ruzgar
خب، حالا سؤال این است که اگر از ما خواستند واژه‌ای مانند «روزگار» را واج نویسی کنیم، آیا باید فرایند واجی افزایش را در نظر بگیریم، یا خیر. به این سؤال احدی پاسخ نتواند داد! زیرا ایراد در سؤال است نه دانش ما، کسی که از ما می‌خواهد ساخت واجی «روزگار» را مشخص کنیم بدون آن که به کمک اعراب‌گذاری شیوه‌ی دقیق خواندن آن را مشخص کرده باشد، یا از دو تلفظی بودن این واژه ناآگاه است، یا به آن بی‌توجه است و یا به عمد به آن بی‌توجهی می‌نماید که در هر سه حالت زحمت دیگران می‌دارد؛ پس توصیه‌ی ما این است که از طرح معماهای حل نشدنی – نه به دلیل سختی که به دلیل کمبود اطلاعات- در درس زبان فارسی مانند همه‌ی درس‌های دیگر جدا باید خودداری کرد. پایان سخن این‌که ساختار واجی یک واژه‌ی مکتوب را بر اساس شکل مکتوب آن مشخص می‌کنیم، مگر آن‌که در صورت سؤال قید شده باشد که فرایندهای واجی ممکن هنگام تلفظ این واژه، درنظر گرفته شود؛ نمونه:
پرسش: ساختار واجی واژه‌ی «دست‌بند» را مشخص کنید.
پاسخ: /د/ + /ـَـ/ + /س/ + /ت/ + /ب/ + /ـَـ/ + /ن/ + /د/
پرسش: ساختار واجی واژه‌ی «دست‌بند» را با درنظرگرفتن فرایندهای واجی هنگام تلفظ آن مشخص کنید.
پاسخ: /د/ + /ـَـ/ + /س/ + /ب/ + /ـَـ/ + /ن/ + /د/
امّا همین نوع سؤال‌ها نیز گاهی مشکل‌زا هستند؛ زیرا به فرض در واژه‌ی «دست‌بند» گاهی ( یعنی دقیقا وقتی که واژه به یک صامت مخصوصا از نوع لبی برخورد کند= دس‏بن بزن ) واج «د» نیز از پایان «بند» حذف می‌شود، «دست‌بند» = دس‌بَن. یا در واژه‌ی «خواستگاری» امکان بروز دو نوع فرایند واجی هست. 1- خواسگاری  2-خواستِگاری
پس راه‌حل نهایی و عاقلانه این است که از میان خیل واژه‌هایی که می‌توان تشخیص ساختار واجی آن‌ها را از دانش‌آموز خواست، از خیر این معدود واژه‌ی دو تلفظی بگذریم ( مگر این که عمدا و قصدا نیت سوئی داشته باشیم وگرنه... ) و اگر هم چنان نیستیم و چنین نمی‌کنیم، حتما در صورت سؤال ذکر کنیم که باید فرایندهای واجی در نظر گرفته شود و در غیر این‌صورت آن‌چه نوشته شده است، ملاک واج نویسی است و در صورت رعایت نکردن هیچ یک از این موارد نتیجه چیزی نیست جز ضایع شدن حق دانش‌آموز و آزرده شدن او از ما ، از درس، از ...
سؤال چهاردهم: حروفی که در فرآیند واجی افزایش، افزوده می‌شوند آیا در شمارش واج به حساب می‌آیند یا نه؟ مثلا: «خیابان» 7 واج است یا 6 واج
به این واژه چیزی افزوده نشده است تا مشمول این عنایت باشد؛ فقط تغییرe   به i صورت گرفته که تقریبا دارد شامل همه‏ی e ها می‏شود؛ پس این واژه دو تلفظی نیست و تنها به یک شکل خوانده می‌شود: /خ/ + /ی= i/ + /ی=y/ +‌/ا/ + /ب/ + /ا/ + /ن/؛ امّا در عروض مصوت اول این‌گونه واژه ها را /-ِ/ در نظر می‌گیرند؛ یعنی بر اساس سنت تلفظ قدیم، همان گونه که بوده  است.
سؤال پانزدهم : حروفی که در فرآیند واجی ادغام می‌شوند آیا در شمارش واج به حساب می‌آیند یا نه؟ مثلا کبوده 6 واج است یا 7 واج
این واژه هم تنها به یک شکل تلفظ می‌شود؛ امّاراستی چند واج است؟ بشماریم؟ 1، 2،... آها، شد 7 تا. اشتباه کردم؟ یک بار دیگر بشماریم. نه، باز هم هفت تاست. چرا؟ حالا فهمیدم چرا. شما هم متوجه شدید؟ آفرین! پس شما هم مثل من  «ه» را در پایان این واژه به شکل «صامت هـ » تلفظ کردید نه مصوت ، مگر نه این که همان کبودده است؟  ( پس همان‌گونه که «ه» را در واژه‌ی «ده» به شکل صامت تلفظ می‌کنیم... الخ )
سؤال شانزدهم: ضمایر متصل در واژه هایی مثل «دیدمش» و « کتابم» تکواژ آزاد است یا وابسته؟ آیا می شود آن ها را دو واژه به شمار آورد؟
حق با شماست. هیچ کس تا کنون وارد این وادی نشده است و همچنان این راه بی رهرو باقی مانده است. اما خودمانیم حالا که کسی ( البته منظورم بزرگ ترها ست ) به این مسایل دخالت نمی کند، چه طور است خودمان کلاهمان را قاضی کنیم و بگردیم و برای این قضیه پاسخی درخور بیابیم؟
خب اگر از شما بپرسند دیدمش چند گروه است، با توجه به این که هم فعل دارد و هم مفعول، پاسختان چه خواهد بود؟ لابد خواهید گفت – مثل من – دو گروه ؛ زیرا در تعریف گروه قبلا گفته ایم یک هسته و یک یا چند وابسته، و می دانید که وابسته های هر گروه هم باید از وابسته های همان گروه باشند؛ یعنی هر گز ندیده ایم که فعل وابسته ی اسم را بگیرد و اسم وابسته ی فعل را؛ بنا براین تکلیف ش در دیدمش چه می شود؟ اگر آن را وابسته بگیریم، یعنی وابسته ی فعل دیدم، حرفی خلاف منطق دستور گفته ایم بنا بر این ناگزیریم آن را – چون مفعول است و مفعول هم طبق تعریف قبلی ما گروه اسمی است – گروه اسمی بنامیم؛ پس اگر دو گروه باشد – که با این منطق هست - : یک گروه فعلی و یک گروه اسمی، نمی تواند یک واژه باشد؛ چون باز قبلا گفته ایم که گروه از واژه ها تشکیل می شود نه واژه ها از گروه.
نتیجه این که بر خلاف هر چه می دانیم و خوانده ایم، عناصر زبانی مثل دیدمش و به تبع آن گفتمت و امثال آن ها دو واژه اند.
حالا در باب کتابم و کلاهش چه باید گفت؟ چون استدلال قبلی ما در این مورد درست نیست؛ به دلیل این که این جا دیگر مثلا مفعولی در کار نیست تا بتوانیم با استفاده از برهان خلف، بخش آخر آن را یک واژه بدانیم اما از طرف دیگر آیا می شود که ش در دیدمش یک واژه به حساب آید اما در کلاهش نه؟ با همین استدلال کوچک و بر اساس استفاده از مفاد و دلایل موجود در زنجیره ی جانشینی این ضمیر را هم یک واژه به حساب می آوریم.         

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ق.ظ http://baranweblog.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورتون

کیمیا پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام ببخشید در جمله ی (هدف این کتاب ها در سال های گذشته بیشتر اوزش زبان فارسی ومختصر ادبیات بوده است )کدام است؟هدف یا اموزش زبان فرسی ومختصر ادبیات؟

ببین عزیز جمله را ساده کن :
هدف آموزش ادبیات بوده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد